تو كونم عروسى بود وقتى شنيدم اون چيزايى كه فكر مى كردم تو وجودش مردن، هنوز زنده ن! تو كونم عروسى بود براى زنده بودن همه اون حساى خوب...با همين جشن و عروسى نشستم پاى صحبت
سعدى و دلم عجيب دلتنگش بود تا بياد و از معشوق بگه و جفاى يار آسمونم دلش انگار از جفاى معشوق سعدى گرفت و باريد و باريد و خل وضعى مارو تشديد كرد و مارو برد نشوند رو تاب و حالا تاب نخور كى بخور سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 202 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:49